بسم الله الرحمن الرحیم...
ـــــــــــــــــــــــــــمن آدم نخواهم شدــــــــــــــــــــــ
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
زندگی ...ممات...حیات ...
بودن ...وشاید بعدها دریادها ماندن ...
زندگی نه کلافیست پیچیده ...
ونه گره ایی کور ...
زندگی همین نفس کشیدنِ منوتوست ...
همین روزهایی که میگذرانیم ...
زندگی ...
بهار است ...
وقتی تودرست مثه غنچه ایی شکوفایی میابی ...
از شکم مادربعداز9ماه ازجان مادرحیات گرفتن به اذن الله ولادت یافتن ...
وآرام آرام سبز شدن تابه نهال عشق رسیدن است ...
زندگی صدای جیرجیرک به وقت خواب بهاری ...
بوی بهار ...بوی علف ...بوی سبزه ...بوی خوش مهربانی ...
زندگی آواز قورباغه هاست ...
همنوا که میشنود به وقت شامگاه ...گویی گروه کر آماده ی سردادن جانشان میشوند ...
واینان تسبیح گویان شامگاه هستن به وقته خواب خوشِ آدمی ...
ومن برای آرمش خودم سنگ پرت میکنم به سمتشان تاصدایشان درگلوخفه شود ...
زندگی لبخندهایی از عمق جان کنار عزیزی از ...
زندگی تابستان است ...
لحظه ی جان گرفتن ...رشید شدن ...جوان شدن ...
وقته بار دادن ...
طعم ترش لیموترش ...
یک عصردل انگیز تابستانی ...
زیرکولرگازی ویک استکان چای ـنون وپنیروسبزی ...
وگاه هندوانه ...
کناره مادربزرگ ...که دیابت دارد وباید مراقب باشی یواشکی بیشترازاینکه بایدهندوانه بخورد ...
زندگی ...پاییزاست ...
حس خوب عاشقی ...
وقتی از اوج جوانی کم کم میرسی به پختگی کامل خیال ...
وقتی عمرت به نیمه میرسه ...
وقتی گام های تند وتیز جوانی بدل میشه به سلانه سلانه رفتن ...
باطمئنینه اندیشیدن ...ازروی غروروشورجونی حرف نزدن ...
زندگی گاه قدم زدن تنهاکنار خیابان ...
سرد ولرزان ...
وگاه سوزه سردی که به استخوان میرسد ومییچاندتورا تا به عمق جان ...
مچاله میشوی واما ...
اما بااین حال دوست داری این سوز را ...
باتمام دردی که دارد شیرین است ...
طعم تلخ بامزه ی قند ویاعسل ...
دوست داشتنی است ...
وگاه طعم تلخ شرب سرماخوردگی وسرفه است ...
زندگی زمستان است ...
گاه ...
وقتی آرام آرام پاییز را رد میکنی ودانه دانه سپیدی موهایی که شمرده ایی ...
اینبار به شالیزاری سپید بدل شده است ...
موی پربرکت سپید به سر مینشیند وعمری که گذرانده ای ...
وثمری که به بار نشسته ...
وقتی کنارنوه ی خود نشسته ایی جانت آرام می شود ...
وقتی یک دست به دسته کوچولوی تپل وشیرین زبونت ودسته دیگه به عصا از کوچه های تنگ رد میشی وبه
پارک میروی و...
ولبخندی پرعشق سیمای مهربانت را زیباتر کرده است ...
زندگی ...
صدای باران که به شیشه پنجره میخورد وحواسی که پرت شده تا ناکجا آباد قلبت را به خود می آورد ...
چیکه چیکه ...
پتوپیچ میدوی جلوی درویک لیوانِ داغ چای به دست لذت را از مهربانی خداوند باجانت حس میکنی ...
ویا کز کنی گوشه ی اتاق ...
وتمام حواست گوش میشود واحساس عاشقی ...
زندگی ...زندگی ...زندگی ...
قصه ی شیرینِ شدن ...بودن ...رفتن ...ماندن ...
زندگی ...
طعم پرتقال دزفولی که از وسط به دونیم کرده باشی و مثه قحطی زده ها به جانش بیفتی ...
باید لذت ببری از خوردنش بدون رعایت هیچ قوانینی ...
شیرین ودوست داشتنی ...
زندگی ...
صدای هق هق هایی که شانه هایت را به تکاپو می اندازد ...
گویی برق باولتاژقوی به خود وصل کرده باشی ...
کنترل هیچ حالی ازخودرا نداری ...
زندگی همین انتظار است ...
وغروب های دلگیر جمعه ...
زندگی استنشاق نسیمی است از اعماق جان ...
دم وبازدمی که هرآن ممکن است دیگر باز نگردد ...
زندگی قرایت فاتحه ایست ...ویاسین والرحمن ووالحشر خواندن کنار مزار عزیزی ...
که رفتنش قطعه ایی ازقلبت را باخود برده است ...
وهرچه سعی کنی که تکه های قلب ِشکسته ات را کنار هم با چسب بچسبانی نمیشه که نمیشه ...
آخه قطعه ی اصلی گم شده ...
ودیدارش را سپرده تا قیامت ...
مگراین قیامت من کی برسد؟؟؟
زندگی صدای بوقِ ماشین عروسیست حتی وقتی که ازکنارت رد شود ...
وتو تازه ازمزار عزیزت باز گشته ایی...
باتبسمی مهربان برایشان سعادت را می خواهی وخوشبختی را ...
زندگی رویدن گل است ...
رسیدن قاصدک ...
پرواز کبوتر...کلاغ ...پروانه ...پرستو...
زندگی یک لیوان آب خنک به وقت خستگی های باباست ...
که از کار برمیگردد ...
بوی غذایی که می پیچد توی خونه وکوچه پس کوچه ...
زندگی گاه بغضی که نمیدانی چطور آرامش کنی تانشکنی ...
تاخم نشی ...تا کم نیاری ...
تا مغلوب نشی ...
تا زمین نخوری ...
تاخاکی نشی ...
وگاه بایدبه خاک بیفتی به شرطی که بتوانی بلند شوی خودرابتکانی وازنو ...آغازی جدید...
زندگی ...زندگی ...زندگی ...
زیارت است ...
وقتی رو به حرم میکنی ودست به سینه میگذاری وتمام ادب می شوی وسلام می دهی ...
وتورا ای عشق سلام ...
اذن دخول است ...
ءَاَدْخُلُ یاحضرت عشق؟؟؟
وپهن کردن اشک هایت روی نقطه نقطه ی صحنش ...
زندگی وضوگرفتن است ...
برای وصال با دلبری ازهرآنچه فکرکنی دلرباتر ...
زندگی باز کردن سجاده است ...
پهن کردنش به وسعت عشق ...
وکنار آن تسبیح وگل یاس چیدن ...
وقدقامت بستن ...
برای اوکه اکبرتر است ...
از هرچه دلتنگی است ...
ازهرچه دلخستگی است...
خفگی ...
اکبرتر...
الله اکبر ...
وکنده شدن از زمین وتاخدارسیدن ...واین قامت به تعظیم مینشیند به رسم عبودیت ...
قامتی که غرور است وبزرگی ...وگاه کبروخودخواهی...
به سجده مینشیند وکوچک میخواند خودرا برای عظمتی شگرف ...
به خاک مینهد جبین را وقطره قطره باران میشویدنگاهش را ...
سبحان الله ...
سبحان الله ...
سبحان الله ...
زندگی این است ...
گذری تند...
تبسمی الهی ...
کوله باری مالامال ازالله ...
خوابی سرشاراز اتفاق ...
وبیداری مطلق بعدازآن ...
======================
آمده ایم ...بشویم ...برویم ...بمانیم ...
وامتحانهایی که باید سربلند وروسپید باشیم از پس آنها ...
من که ...
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »