هـزار جمعـه‌ی بی‌تـو گذشتـه از عمـرم

هـــزار ســـال پـیــاپی دچــار تــأخیــری

شبیه کـودک زاری شـدم که در بـازار...

تو دست گمشده‌ها را مگر نمی‌گیری؟

شعر:کاظم بهمنی

آدینه است ...

و دلتنگی اش ...

شاید هم من دنبال بهانه ام ...

دلتنگی هایم رو به تو نسبت میدهم ...

مرد همیشه حاضر ِ دینَم ...

چشمانم پر است از زرق وبرق زندگی ...

چشمانم لایق ِ نگاهت را ندارند ...

مرد همیشه حاضر ِ دینَم ...

مرد همیشه حاضر ِ دینَم ...

مرد همیشه حاضر ِ دینَم ...

دراین روزگاری که حتی مردانگی هم به سخره گرفته شده ...

دوست دارم زیاد تکرار کنم این جمله ام را ...

مرد همیشه حاضر ِ دینَم ...

مرد همیشه حاضر ِ دینَم ...

مرد همیشه حاضر ِ دینَم ...

زیبای ترین واژه شعر و رویا هایم ...

حضرت مُنتَظَر...

مرد همیشه حاضر ِ دینَم ...

میترسم عصر آدینه فرا رسد و باز ...

وباز گُل ِ آفتابگردان قلبم فسرده وشرم زده ...

زل زند به زمین ِ خشک و لم یزرع قلبم ...

و باران بگیرد باز چشمانی که ...

آقا بیا دیگر ...

این همه  ـــــــــــــفاصلهــــــــ مارا بس است ...

دل نازک شده ایم وبهانه گیر...

آقای مهربانم ...

بیا ...

« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحقهم  اجمعین »

  « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»

بسم الله الرحمن الرحیم...

ـــــــــــ ای حرمت ملجا درماندگان ـــــــ 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

هوایی شده ام ...باز ...

مثل ِ تمام لحظه های عمرم که از من عبور می کنند ...

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 ــــــــ لایق وصل تو که من نیستم ــــــــ

« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحقهم  اجمعین »

  « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»

بسم رب الزهرا ...

عرش را با قدم فاطمه آراست خدا

گفت او مادر ما باشد و می خواست خدا…

یک جایی هست در منزل ...

که هروقت نگاهش میکنم ...

دلم میخواهد دوباره مسلمان شوم ...

جایی که مادر نماز می خواند ...

.................................................

اعوذبالله من نفسی ...

شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند

برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را

دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند

شعر :فاضل نظری

« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمه الزهرا »

  « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»

خویش را گم کرده ام در سنگلاخ زندگی

هرچه میگردم نمیدانم کجا افتاده ام ...

.................

ناکجاآبادم مامن امنی شده برایم ...این روزهای پر از ...

این روزها ...من ...به طرز عجیبی سردرگمم ...
 

...............................

من .........این وقت از بهار رو..........دوست ندارم ..............

مثل اناری که از درخت بیفتد

در هیجان رسیدن به کمالم

هر رگ من رد یک ترک به تنم شد

منتظر یک اشاره است سفالم ...

فاضل نظری ...

این وقت از بهار را دوست ندارم ... :(

« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمه الزهرا »

  « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»

بسم الله الرحمن الرحیم... 

از خود فرار کردم و لا یمکن الفرار

امشب دوباره آمده ام بر سر قرار

رسوای خویش گشته ام و غرق خجالتم

من آمدم ولی تو به روی خودت نیار

من در میان راه زمین خورده ام بیا

از بس که بار آمده بر روی دوش بار

آن قدر در حجاب خودم غوطه می خورم

حتی تو را ندیده ام این گوشه و کنار

امشب که گریه های تو باران گرفته است

از چشم خشکسال منم قطره ای ببار

اصلا وکیل ما تو و ما هیچ کاره ایم

ما خویش را به دست تو کردیم وا گذار

در انتظار آمدنم ایستاده ای

شاید به این امید که می آیمت به کار

امشب برای این که بیایی به پیش ما

انگشت روی روضه ی دلخواه خود گذار

امشب مرا به خانه ی مادر ببر که باز

آنجا نشسته چشم کبودش به انتظار

ما را ببر که گریه بریزیم پشت در

مانند بچه های عزادار و بی قرار

 شعر:رحمان نوازنی

« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمه الزهرا »

  « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»