سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کمی درنگ بایدم ...

 

 

واژه ...نقطه....سرخط ....

.......ـــــــــــــــــــــ////////////.......ـــــــــــــ،ـــــــ؛ــــــــــ.....؟؟؟؟؟؟؟

....ـــــــ:ــــــــ"ـــــــ"ــ!!!!!!!!!

فهمیدی چی گفتم؟

این ها ناشناخته های من است ...

امشب همین ها حرفهای من است ...



یکشنبه 91 اسفند 13 | نظر

 

ــــــــمنـــــــــــــــــ+ـــــــــــــــپرندهــــــــــــــــ



بسم الله الرحمن الرحیم...



ـــــــــــــــــــــــــــمنـــــــــــــــــــــــــ


قول می دهم دوباره خویش گم شده ام را باز یابم ...

من قول میدهم ...

وقتی گمگشته ام را پیداکنم باز خواهم شد ...

بازخواهم ساخت تمام پیکره ی ویرانه ی خویشم را ...


ـــــــــــــــــــــــــــمنـــــــــــــــــــــــــ


قول میدهم ...

شکوفا شوم باز ...

وقتی بهار روسو من آورد...

قول میدهم ...

بلندشوم ...

سرمای تنم را بتکانم ...

وازنو شروع کنم ...

ازنو...

ازنو...

ازنو...


ـــــــــــــــــــــــــــمنـــــــــــــــــــــــــ


زمستان که از وجودم رخت برکند ...

بازخواهم یافت خوده غریبم را ...

خودوامانده ام را...

خوده ...

تکیده مانده ...

چون درختچه ایی زمستان خورده وتمام تنش عریان  از ...

حتی دریغ از برگه خشکی ...


ـــــــــــــــــــــــــــمنـــــــــــــــــــــــــ


قول می دهم زمستان که رهایم کند ...

قفس را بازخواهم کرد...

وپرهایم را ...

تکان...

تکان ...

تکان...

خواهم داد وآرام آرام پرخواهم کشید ازین دیار ...

من اهل ناکجا آبادم ...

اینجا غریب افتاده ام ...


ـــــــــــــــــــــــــــمنـــــــــــــــــــــــــ


قول میدهم ...

پرنده را آزاد خواهم کرد ...

ما اهل این دیارنیستیم ...

اینجا غریب مانده ایم ...

من وپرنده ...

قفس را پرنده باز خواهم کرد...

توهم پرواز کن ...

نمیر پرنده ...

بهار رو به رسیدن است ...

صدایش را می شنوم ...

نمیر پرنده ...

نمیر پرنده ...

نمیرپرنده ...


ــــــــــــــمنــــــــــ+ـــــــــــپرندهــــــــــــــ


 

خودم نوشت :

باران بارید ...می بارد شاید باز ...

ومن مست این همه ی عاشقانه های اللهم ...

« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق المهدی »




جمعه 91 اسفند 11 | نظر

 

همیشه در راهم ...

بسم الله الرحمن الرحیم...

 

همیشه منتظرت هستم

بی آن که در رکود نشستن باشم

همیشه منتظرت هستم

چونان که من

همیشه در راهم

همیشه در حرکت هستم

همیشه در مقابله

تو مثل ماه

ستاره

خورشید

همیشه هستی

و می درخشی از بدر

و می رسی از کعبه

و ذوالفقار را باز می کنی

و ظلم را می بندی

همیشه منتظرت هستم

ای عدل وعده داده شده.

این کوچه

این خیابان

این تاریخ

خطی از انتظار تو را دارد

و خسته است

تو ناظری

تو می دانی

ظهور کن

ظهور کن که منتظرت هستم

ظهور کن که منتظرت هستم

  
مرحومه طاهره صفارزاده


« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة »

              « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین


جمعه 91 اسفند 11 | نظر

 

دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم ...

بسم الله الرحمن الرحیم...

 

ـــــــــــــــــــــــــــمن آدم نخواهم شدــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آهای تویی که یک سال مرا تنها گذاشتی ...

سلام ...

تولد یک سالگیت مبارک ...

یک سالی که باخدایت عمرکردی ...

یک سالی که می خندیدی ...

ومن اینجا لحظه به لحظه حساب می کردم نبودنت را ...
___________________________________________

یک سال گذشت ...

باور نمیکنم ...

باورنمیکنم بی تو من هنوز زندم ...

یک سال بی تو برمن گذشت ...

یک سال که لحظه لحظه خاطراتت بامن بود ...

یک سال که لبخندات بااون همه دردی که داشتی ...

یک سال بی تو ...

یک سال که هروقت جمع می شویم قلبم تورو بی اختیار صدا میکند ...

وجستجو میکند ...

]چشمانم دنبال بودن توست ...

اما ...

یک سال شب هایی با چشم های خیس ...

یک سال ...

اگر مرا ببینی خوب خواهی فهمید که چقدر من شکستم ...

نبودت پیرم کرد نرگسم ...

باورم نمی شود تاب نبودنت تا یک سال هنوزمرا پابرجا نگه داشته است ...

باور نمی کنم ...

دلم برای چشمانت ...

برای نگاهت ...

برای لبخندات ...

برای صدات ...

حتی برای دردی که می کشیدی وصدای ناله ات که میرفت تا ....

تنگ شده ...

شکسته ...

ترک ورداشته ...

تمام خاطرات اون4سالی از جلو قلبم میگذرد وهرکدامشان مرا قطعه قطعه میکند...

بعد از دوره ی شیمی درمانی که ...

نیمه شب هایی که برای اشعه می رفتیم ...

اونم دزدکی که مباد همسایه ها ببینن ...

میخواستی باشم همراهت ...

ومن از خدا خواسته کنارت ...

واون روزی که حالت بدترازهمیشه شد ...

واین پرستارهای بی وجدان همش پی کارهای احمقانه ی خود میرفتن ...

ازشون متنفرم ...

از بیمارستان های اهواز که هروقت عزیزی از من داخلشان شد دیگر زنده بیرون نیامد...

از گلستان لعنتی متنفرم ...

امشب دلم میخواد حرف بزند ...

بجای تمام حرف های نگفته که دارد جانم را می خورند ...

هنوز وفتی میرم دانشگاه ازون بیمارستان لعنتی که رد میشم جلو چشامو میگیرم ...

من از اون بیمارستان متنفرم ...

آخرین باری که بستری شدی ...

نیمه شب بزور داخل بخش شدیم که تورا ببینیم ...

بااینکه ساعتی نمیگذره که باهم بودیم ...

گفتی حتمن بیام پیشت ...

یادته اومدم اما نمیشد بمونم ...

نذاشتنم بمونم ...

نذاشتن ...

عزیزدلم ...

ای کودکانه ترین خاطره ی قلبم ...

ویک سال گذشت ...

چادرمسافرتی که تو حیاط پهن کردیم ...

هنوز شاخه گله رُزتو دارم ...

خشک شده مثه خودم ...اما هست ...مثه خودم ...مثه باتی تو ...

هم خاطره ی تمام زندگیم ...

باتی از نبودنت فقط زندست ...

فقط ...

واون روزهای بارانی که دلت عزم پرکشیدن داشت وطاقتت از ما طاق شده بود وازاین همه درد...

دردهایی که دیگر مُسکن حریفشان نمیشد ...

رفیق نیمه راه...

....این 4 سالی که مریض بودی هیچ وقت خودمو ناراحت نشون ندادم ...

همیشه میخندیدیم بهم ...

همیشه ...

همیشه ...

اما اون 3شبه آخری ...

مرا کشت ...

مرا برد ...

دفن کرد ...

90/12/8

دوشنبه صبح ...روزی که تورا به خدا رساند ...

اسفندی که دوستش داشتم ...ودوشنبه هایی که ...

ومرا عزادارتو کرد وقلبم را کشت ...

یک سال گذشت ...

بی تو ...باتو ...

تولدت مبارک نرگسم ...

هنوز هم خاطره ی تمام زندگیم چادرمو تند سرم میکنم که بیام

یه چیزی رو برات تعریف کنم که امروز اتفاق افتاد ...

مثه همه ی روزهای عمرم ...مثه همه ی روزهای عمرمان ...

که باهم نفس کشیدیم ...

یکباره خشک میشوم ...مثه اینکه یکی با پتک بزنه پس سرم ...

یکباره یخ میکنم ...

تازه یادم میاد که ـــــــــ تو ــــــــــــــــ  دیگه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یک سال گذشت ...

بی تو ...باتو ...

تولدت مبارک نرگسم ...

________________________________

ازدوستان عذرمیخوام یه مدتیه اینجا همش تاریکه ...

ببخشید مرا به لحظه های خوبی که نگاهتان را نوازش دهد ...این نیز میگذره ...

 

و اذا سئلک عبادی عنّی فانّی قریب ...

 

مرا چه غم باد که اورا دارم ...

 

آهای خداآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ آهای وسعت عشق ...

 

نگاهم به نگاهت بستست ...مباد روی برگردانی ...

 

« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة »

              « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین

 



دوشنبه 91 اسفند 7 | نظر

 

فرمود :سکوت کن ...

ـــــــــــــــــــــــــــمن آدم نخواهم شدــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من شکستم ...

طول زمانی می گذرد که مردم از صدای شکستنم ...

گوش هایشان را گرفته اند ...

عابری تعجب می کند ...

چه شده که این مردمان همه کرشده اند ...

من ...

بی ـــــــــــــــــــ توـــــــــــــــــــ شکستم ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


فرمود :سکوت کن ...

ومن به ادب کلامش سال هاست لال شده ام ...


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند

گل نمی‌روید، چه غم گر شاخساری بشکند

باید این آیینه را برق نگاهی می‌شکست

پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند

گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه‌ام

صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ازاین روزها که پیشه رومه بدم میاد بیزارم ...

هنوز اون چشم ها یادم هست ...واون 3 روز لعنتی ...

لعنت به روزهایی که تورا ازمن گرفتن ...

قلبم ملتهب شده ...ونشانی از التیام درآن نیست ...



یکشنبه 91 اسفند 6 | نظر

 

تبسم ...


بسم الله الرحمن الرحیم...

 

ـــــــــــــــــــــــــــمن آدم نخواهم شدــــــــــــــــــــــ

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

اینجا یک نفر نفس میکشه ...

دکتر این روباصدای بلندگفت ...

کجایید پس ...

پرستار ...پرستار ...پرستار ...

کجایید ...

یه خانم با لباس سپید وارد شد ...

سراسیمه درحالی که نگاهش به بدن بی روح من بود ...

گفت :بله دکتر چی شده چرا داد میزنید ...

اشاره به بدنم کرد و گفت این نفس میکشه ...

داره نفس میکشه ...

زندست هنوز...

پرستار بادستپاچگی دستگاها رو دوباره روی من نصب کرد ...

اول روی ضربان قلبم مانیتور رو تنظیم کرد وبعد ...

گوشه ی اتاق ایستاده بودم وزل زدم به چشمایی که باچسب بسته بودن ...

وقفسه ی سینه ایی که به زوربالا وپایین میرفت ...

قلبم رو میتونستم از پس زندونه استخوانی قفسه ی سینه ودنده هام ببینم که چطور تلاپ تلوپ میکنه ...

بالا وپایین میپره ...مثه ماهی که از آب انداختنش بیرون وتقلای رسیدن به آب رو داره ...

زل زدم به خودم واصلن حواسم به دوروبریام نبود که چه بلاهایی سره بدنم می اوردن ...

یکی لوله تو حلقم کرده و...

یکی سرم به دستم میکردو تمام رگای ترکیده ام رو باز وارسی میکرد ...

معلوم بود تازه کاره ...

ترس داشت ...

یه باره ازجام کنده شدم ...همه چی رفت ...اون حالاتی که دوره بدنم میدیدم ...

همه چی ناپدید شد ...

همه چی ...

همه چی نمیدونم چی شد ...یهو انگاری سرگیجه گرفته باشم ...

دردو احساس میکردم منی که این مدت هیچ دردیو احساس نمیکردم ...

وقتی پرستاری میومد برا سرم رگمو بگیره تعجب میکردم چرا مثه قبلترا احساس سوزش نمیکردم ...

یهو صدایی شنیدم ...

درد داشتم ...

خیلی درد داشتم ...

خیلی زیاد ...

چشامو بزور باز کردم ...

همه جا برام تار بود ...

تاریک ...

از اون دوردورا یکی گفت دکتر چشماش ...شکرخدا ...چشماش رو باز کرد ...

یه صدای مهربونیم شنیدم ...صدایی که آشناتر ازهمه بود...

الهی قربونت برم ...

مامان به فدات ...

یاده یه چیزی افتادم ...

همیشه وقتی مامانم اینارو میگفت به شدت اخم میکردمو میگفتم آخه اگه خدای نکرده چیزیتون بشه من

میمیرم نگین توروخدا ازین حرفا به من نگید ...

 همه چی برام بی مفهوم بود ...

من از پشته بامی سقوط کرده بودم ...

وقتی داشتم به گنجشک ها دانه میریختم ...

همیشه میرفتم اون لبه ها تا دستم به اون گوشه برسه که لونه ی یه یاکریم بود ...

عاشق کوکو کردن دمه صبحش بودم ...

ویکباره پام سرمیخوره و من ...

هیچ چیزی نمیفهمیدم ...

فقط بین اون همه آدم دنبال یکی بودم ...

خودم و...

من روح شده بودمو همه چیو ازون گوشه ی اتاق میدیدم ...

حرفاش یادمه ...

گریه هاش ...

دعاخوندنش ...

حتی قرآن خوندنش ...

یادمه صوتش روحمو جلا میداد...

حال خوبی داشتم ...

وقتی اذان میگفتن ...

وضومیگرفت وکنار بدن بیجانم ...

رو به خدا میکرد...

ومن ...

روح من باتعجب نگاهش میکردم ...

اما روحم آرام میشد بعد نماز خواندنش ...

نمازش که تمام میشد سجده میکردو های های اشک میریخت ...

برام میگفت از گلای باغچه که دارن خشک میشوند ازنبودنم ...

اما سعی کرده که خوب بمانند ...

اما...

حالا...اینک ...

 من زندم ...

اوهم زندست ...

گوشه ی اتاق دورتراز مامان و...ایستاده ...

هنوز همون لبخند مهربون همیشگیش گوشه ی لبش نشسته ...

آرام می شوم ار بودنش ...
..................................................

درنگ نوشت :

توهمات نوشتاری بیش نیست ...:)گل تقدیم شما



« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة »

              « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین

 



شنبه 91 اسفند 5 | نظر

 

حضرت بارانیم ...


بسم الله الرحمن الرحیم...


تمام زندگیم را بالاوپایین میکنم ...

تمام دفترهای خاطراتم ...

تمام لیست های تلفنم ...

تمام لیست های همراهم ...

تمام خیابان هارا...

کوچه ها را...

اما ...

چیزی پیدانکردم که مرا به آن برساند ...

تو درقلبم هستی اما ...

دوریت جانم را مچاله کرده ...

متی نراک ...

متی ترانا...

توکه همیشه مارو میبینی ...

اما ...

اما...

متی نراک حضرت بارانیم ...

بارانم به ما روی خوش نشان نمیدهد ...

گویی اونیز میخواهد مارا ادب کند ...

ادب آمدنت ...

نماز باران میخوانیم ...

نه برای باران ...

برای آمدنت حضرت بارانیم ...

خیال های خام ...

بعضی ها خود راجای تو میزنند ...

خیال های خام ...

فقط تو هستی که عبورت را نمناکی چشم فریاد میکند...

تپش تند قلب ...

همچوحال عاشقی که معشوق از پَسَش گذرکرده ...

نبضی که از رگ بیرون میزند...

خیرگی نگاه ...

تبسم ...

بوی غریب اما آشنای تو ...

بوی یاس را فقط آل یاسین به میراث برده ...

تو ای آسمانی به رده زمین ...

کاش که بیایی دیگر ...

بیا قلبم خاک آلود تراز همیشست ...

نگاهم دیگر شفاف نیست ازبعد طفولیت ...

زنگار گرفته تمام جانم ...

باید فکری به حال زنگ زده ام بکنم ...

باید ...باید...باید ...

ای محبوب ازتبار آیة التطهیر...

تورا من چشم درراهم ...

تورا ما چشم درراهیم ...

آمدنی است ...

دیر یا زود ...

آمدنی است ...

لاریب ...

لاریب ...

لاریب ...

دلم گرفته ازین مستطیل تنهایی ...فسیل میشوم اینجا چرانمی آیی...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یادتون نره ...دعاکنیم ...براهم ...براقلب های ناآرام هم ...پرتپش ...پرتنش...پر...


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة »

              « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین



پنج شنبه 91 اسفند 3 | نظر

 

شک ندارم که فقط روضه ی زینب میخواند...

بسم الله الرحمن الرحیم...

و به همراه همان ابر که باران آورد

مهربانی خدا در زد و مهمان آورد

باز یک نامه ی بی واژه به کنعان آورد

بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد


به سر شعر هوای غزلی زیبا زد

دختر حضرت موسی به دل دریا زد


چادرش دست نوازش به سر دشت کشید

باز هم دفتر شعر من و باران شدید

چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید

من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید


باور این سفر از درک من و ما دور است

شاعرانه غزلی راهی بیت النور است


آمد این گونه ولی هرچه که آمد نرسید

عشق همواره به مقصود و به مقصد نرسید

که اویس قرنی هم به محمد نرسید

عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید


آه بانو چه کشیدید نفس تازه کنید

خسته از راه رسیدید نفس تازه کنید


دل این شهر گرفته ست شما میدانید

تشنه ی آمدن است و شما بارانید

و کویر دل قم رحل و شما قرآنید

به دل شعر من افتاده شما می مانید


قم کویر است کویری که تلاطم دارد

چادرت را بتکان قصد تیمم دارد


صبح شب میشد و شب نیز سحر هفده روز

چشم او چشمه ای از خون جگر هفده روز

بین سجاده ولی چشم به در هفده روز

چشم در راه برادر شد اگر هفده روز...


...دم به دم چشم ترش روضه مرتب میخواند

شک ندارم که فقط روضه ی زینب میخواند


بمان تا پنجره ی باغ ارم وا باشد

و از آن آینه در آینه پیدا باشد

حرمش موجب آرامش دلها باشد

حرم او حرم حضرت زهرا باشد


تا که ما روضه ی بسیار بخوانیم در آن

روضه های در و دیوار بخوانیم در آن

 

روضه ی گریه ی مادر به سر سجاده

مادرم بر سر سجاده زمین افتاده


سید حمید رضا برقعی


شهادت حضرت فاطمه الثانی تسلیت ...التماس دعا ...


« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة »

              « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین



چهارشنبه 91 اسفند 2 | نظر

 
 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

عطرظهور

پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار

پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...

ستارگان دوکوهه

هم رنگــــ ِ خـــیـــآل

هدهد

مرام و معرفت

سه قدم مانده به....

یامهدی

مینای دل

ارواحنا فداک یا زینب

مشکات نور الله

گل خشک

سلام محب برمحبان حسین (ع)

دهکده کوچک ما

اسرا

گرتوبیایی غم از دل برود

نیلوفر مرداب

شعرشاعر

خوش یمن

احرار

اینجا آوایی هست

زهرایی

بهونه جوونی

سربداران 313

مدیریت ...

گل نرگس

آپلودعکس

شعر...

خط...

صیاد لحظه های ناب دیدار

تاآسمان راهی نیست

چش قلمبه ...

دانلود مقاله ، پروژه ...

حدیث اشک

اقیانوس

یاسین مدیا

پایگاه اطلاع رسانی ...

یاران گمنام وبی ادعا ...

شعرو غزل امروز

آرمان های انقلاب

 
 

خبرنامه

 
 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 299768

بازدید امروز :129

بازدید دیروز : 82

تعداد کل پست ها : 424

 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

دانشنامه مهدویت

 مهدویت امام زمان (عج)
 

لوگوی دوستان

 

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin