حواسم خیس تراز باران ...
|
|
مثل جاده های نمور پاییزی ... که شبنم صبح گاهی لطیف میکند حواس را ... مثل هوای پرغم پاییز ... جاده هایی پر زبرگ هایی فسرده خاطر... خاطر فسرده حال است ... باران پاییزی می بارد ... وتمام خیال های مرا خیس می کند ... ومن دلتنگ تر از همیشه ...
..............................................
برای دلتنگی هایم ... پاییز ...آذر ...و روبه زمستان رفتن ... این روزها تمام لحظه هایی که بودی درمیانمان دارد میگذرد از نظرم ... سالی دارد میرسد از نبودنت ... این روزها ...سخت تر شده نبودنت برایم ...برایمان ... چشم که به مامانبزرگ میخوره بیشتر میفهمم چقدر شکسته تر شده ... این روزها مامانی ...میدونی حالش خوب نیست ... دارم میبینم آب شدنش رو ... اما تسلیم صبرش نمیشود ... آخر او امتحان خودشو داده بود خیلی سالها قبل تر ... وقتی عمویی 13
و...و...و... میگفت ... آخه این حرفا به چه دردی میخورد که میگم ... تلمبار شده رو سینم ... دارم ... این روزها سخت نبودنتو حس میکنم ... تمام لحظه های سالی که بودی بامن از من میگذرد ... حوصله ایی برای نوشتن ندارم فقط میگم دلتنگتم آسمونی ... ............................................. هوای نوشتن دارم ...اما گوی لجبازی کودکی سراغم آمده ومرا باز می دارد از هر اتفاقی ... هوایم هوای پاییزیست ...سرد وخشک ...وگاهی بارانی خیس تر از باران ...صبری بایدم ...به رسم صبر بانوی بالابلندم یازینب ...
قلب متحیرم هوای حرم میخواهد ...
|
|
شنبه 91 آذر 11 |
نظر
|
|
|