بسم الله الرحمن الرحیم...
اللهم ...
همچو حال خشکی زده ها وبلا دیده ها ...
چون زمینی که سال ها آب به خویش ندیده وشوره زاریست بی انتها ...
مثله ...تلی از شن های روان بیابان ها ...
چون بادیه نشینان سراب دیده ها ...
شب هنوز به نیمه نرسیده است و...
دعای باران میخوانیم ...
تمام زمین را سجاده ی عشق بازی ودلبری خویش ساخته ایم برای الله...
برای ...
آنقدرحقیروکوچک وناچیزم که گم شدم ...نه خودم خودم را گم کرده ام ...
اللهم ...
عزم بلند ترین جای زمین کرده ایم ...
نماز باران میخوانیم ...
ندا آمد :
زنان را از مردان جدا کنید ...
کودکان وطفلان شیرخوار را از مادران ...
بگذارید آهشان برسد به افلاک آسمان ...
بگذارید ناله هایشان دل آسمان را ترک دهد ...
بلرزاند ...
تا بل غیرتی شود وما را ...
اللهم ...
همچو بیابانی پراز گردبادهایی از شن ...
چشم ها را می سوزاند ...
بگویید بیایند نماز باران خواهیم خواند ...
بنالید وبگرید وفغان سر دهید ...
اللهم ...
همچو حال بوی باران به جان رسیده ها ...
اللهم ...
عزمی از آدمیان میل رحمت دارند ...
اللهم ...
لااله الا انت رب البلد الحرام والمشعرالحرام ...
والبیت العتیق ...
الذی احللته البرکه وجعلته للناس امنا یامن عفا عن عظیم الذنوب بحلمه ...
یا من اسبغ النعما بفضله ...
یامن اعطی الجزیل بکرمه ...
یا عدتی فی شدتی ...یا صاحبی فی وحدتی ...
یاغیاثی فی کربتی ...یا ولی فی نعمتی ...یاالهی واله ابایی ...
ورب محمد خاتم النبیین واله المنتجبین ...
اللهم ...
دستان خالی آورده ام وکسی که خوب میدانم عزیز توست ...
اللهم ...
اشک آورده ام ویک بغل شرمساری ...وسری به زمین افکنده ...یارای دیدارت را ندارم اما ...
اما من که جز تو الهی ندارم ...
یامن عارضنی بالخیر والاحسان وعارضه بالاسایة والعصیان ...
یامن هدانی للایمان ...
بارخدای من ...
باز منم و عهدایی که همیشه میلرزد استقامتشان ...وسست بنیان ...
بازبزرگی ورحمت وغفرانت ...
ومن ...وتو ...
من ناچیز چه آبرویی دارم که باز روی آمدن داشته باشم ...
خدایا این منم واین روز عرفه واین حسین که میدانم چقدر دوستش داری ...
ودوستت دارد ...وشاید به قدر اشکی از آن بزرگ رحمی به من ...
خدایا ...الهی ...ربی ...
یا اسمع السامعین ویا ابصر الناظرین ویا اسرع الحاسبین ...
الها ...
اگر با عدلت به حسابم رسی عین المفر ...
وای بر من ...
ویا ارحم الراحمین ...ویا ارحم الراحمین ... ویا ارحم الراحمین ...
همچو حال باران خورده ها ...
که بیابانی خشک را جان می بخشد ...
چون اشکی که روان می شود از دیدگان ومی شوراند آلایندگی خیال هارا ...
همچون دیوارچه های کاهگلی که خیس شده اند از احساس بغض ترکیده ی ابری که بغض فرو میبرد...
تا نهایت بارانی شد...
چه بوی خوشی می آید ...
من قدرم را باز فراموش کردم وسوزاندم ...
آیا راهی هست ؟
می گویند :عرفه ...
مرا چه به اینچُنین شناختی شگرف ؟؟؟
من خُرد وعظمتی درمقابل ...
همچو حس خوب بارانی شدن ...
باران که می بارد زنگار را از برگ درختان می گیرد ...
از لابلای خاک آلوده های هر گُلی ...
از ...
می شوراند وباخود محو میکند آلودگی ها را ...
من میل باران دارم ...
میل خیس شدن ...محو شدن ...پاک شدن بوی خوش طهارت ...
اللهم ...
مرا بین این همه شگفتی راه میدهی ؟؟؟
فریاد کنید ...همه را خبر کنید ...درصور بدمید ...
نماز باران می خوانیم ...
اللهم ...
آمده ام برایت باشم ...باتو باشم ...به نامت باشم ... به راهت باشم ...
اهدنا الصراط المستقیم صراط ...
الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین ...
والحمدلله وحدهُ...
دلتنگی ها دارم چون ابری که آنقدر پراست که بارشش سیل آساست ...
میل باریدن دارم ...میل نالیدن ...میل خاک شدن ...میل محو شدن ...
میخواهم ازنو زاده شوم ...باران ...
لحظه در خویش میل شکفتن ...رحمتی درراه ...
وخدایی که باز میل مهربانی دارد به عظمتی الهی ...
زیر نم نم اشک های آسمان ...
همچوحال باران خورده ها ...
عرفه ...بیت الله الحرام ...حسین ...محرم ...
درنگ نوشت :
قراربود برای عرفه شلمچه باشیم ...رو به روی کربلا بشینمو ... نشد ...
اما معراج شهدا هستم انشاالله وهردلی که میخواهد بامن کنار شهید علی هاشمی باشد وکنار هزاران حس های خوب بفرسته همرام باشه هرچند من با خویش هزاران احساس خواهم برد نزدشان وباز خواهم داد دلی لبریز از آرامش ...
به شرط لیاقت با بی لیاقتی یکایک به یادتان هستم هرکس که قسمتی ،وگوشه ایی ،تکه ایی از قلبش گاهی یادم می کند وهرآنکس که حتی شاید یکباری دلم به دلش راهی نداشته .یاد خواهم کرد وقسمشان خواهم داد که عاقبت بخیری برایت سوغاتی بیاورند ...
شمام هر عزیزی مرا یاد کن که درمانی جز حضرت عشق قلبی که امانتش هست ندارد ...
نجواهاودلبریای هرعاشقی قبول ودلخواسته هاتان مستجاب ...
به رسم مهر فاطمه را لابلای مهربانیت یاد کن ...
اول وآخر دعاهامون ظهور حضرتش باشد ونیز آبرویی برای آن لحظه اگر ...
اللهم العجل که درد ها دارد این دل ...
دلنوشت :
احساس میکنم احساس خوبی دارم ولحظه شماریم دارد تند وتندترمی شود ...
احساس میکنم قلبم شوری دارد خوب ...
احساس میکنم خدایم بازهم به من فرجه ایی داده است ...
یاحسین ...
انتظار نوشت :
از آسمان ها بچرخان چشمی به این خاک، موعود!
بر خاک سردی که مانده است این گونه غمناک موعود!
بی آفتاب نگاهت، بی تابش گاهگاهت
مانده است تقدیر گل ها در چنگ کولاک موعود!
برگیر فانوس ها را، دریاب کابوس ها را
روییده بر شانه ی شهر ماران ضحاک، موعود!
در این غروب غم آهنگ، در بازی رنگ و نیرنگ
گویا فقط عشق مانده است چون آینه پاک، موعود!
با زخم زخم شکفته، با دردهای نگفته
در انتظار تو مانده است این قلب صد چاک، موعود!
در کوچه باغان مستی، تا پنجمین فصل هستی
آکنده از باور توست این عقل شکاک، موعود!
این فصل، فصل ظهور است، آیینه ها غرق نور است
احساس من پر گشوده است تا اوج افلاک، موعود
(سید حبیب نظاری)
===============================================
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق الزهرا »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »