بسم الله الرحمن الرحیم ...
دست تو باز می کند پنجره های بسته را
هم تو سلام می کنی رهگذران خسته را
دو باره پاک کردم و به روی رف گذاشتم
آینه ی قدیمی غبار غم نشسته را
پنجره بی قرار تو کوچه در انتظار تو
تا که کند نثار تو لاله ی دسته دسته را
شب به سحر رسانده ام دیده به ره نشانده ام
چشم به راه مانده ام جمعه عهد بسته را
این دل صاف کم کمک شدست سطحی از ترک
آه شکسته تر مخواه آینه شکسته را...
سهیل محمودی
----------------------------------------------------------------------------------
کل هفتمو درگیرم با کارایی که منو به خودشون درگیر کردن یامن خودمو به اونا ...
وصل شدم به یه سری کارای ...
شنبه ...ای وای امروز کلشو کلاس دارم برگشتنیم جنازمو حال ندار...
یک شنبه ...تاهر کلاسو بعدشم کلی کار دیگه ...
دوشنبه ....
سه شنبه ...
وای میرسم یا نه ...
چهارشنبه ...
پنج شنبه ...
واین زندگی هفتگی من اینطور میرسد به جمعه ...پرازسردرگمی هایی بی سرانجام ...یاشایدهم ...
آدینه ... تازه یادم میاد که یه قرارایی دارم ...
یه عهدایی که هی می بندمو هی میشکنم ...
تازه یادم میاد که ای دل غافل بازم رسیدم به روزی که صاحبش الهیه ...
کجای کارم ؟؟؟!!!
من خومو یه منتظر می دونم ...!!!
واقعن این یعنی انتظار ...
این یعنی عاشقی ؟؟؟
که کله هفتمو بگذرونمو ...تازه که به آدینه ی موعود برسم یادم بیاد که یه انتظاریم هست ...
یه صاحبیم داره ؟؟؟
شرم جبین خاکیم را خیس میکند از این همه دوری ودوستی های بی معنا ...
من یک مُنتَظَرم ...
تمام روزها ولحظه ها وآنات نفسم به نام توست حضرت انتظار ...
من هنوز یک مُنتَظرم ...
----------------------------------------------------------------------------------
روزسه شنبه تشییع شهدا خیلی حالمو عوض کرد ...
انگاری دوباره زندگی کردنو یاد گرفتم ...نفس که میکشیدم هوایی پاک میرسید به ریه هام ...
حال خیلی خوبی داشتم ...
تمام عزیزانم یاد کردم ...
اما غربت عجیبی داشتن ...
----------------------------------------------------------------------------------
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »