بسم الله الرحمن الرحیم...
امروز یه روز ِ خوب بود ...
روزی که به قول ِ دختر دایی ام توی دفتر خدامون نوشته میشه برای همه ...
اهواز هوا خیلی گرمه ...
ولی مردمی داره که دلاشون به وسعت ِ آسمونه که گرمای هوا توشون اثری نداره ...
ایرانم را دوست دارم ...
وطنی که هرجا نامش آورده شود اولین ذهنیت دفاع از مظلوم است که به خاطر می نشیند ...
دم ِ هموطنانم گرم واقعن ...
در هر حالی حاضر ان ...
امروز رفتیم توی کلاسی حاضری زدیم که یه روزی شاید در روزهای سخت ِ حساب به دادمون برسه ...
لحظه هایی خوبی بود ...
هوا گرم ...
زبان ِ روزه ...
اما به سیماهای مردم که نگاه می کنی شور وشوق و نشاطی وصف ناشدنی موج می زد ...
لابه لای همه ی لحظات ِ خوب ...
یه بنده خدایی از آتش نشانی ماشین آتش نشانی رو اورده بود سمته که مردم به طرف مصلا میرفتن ...
و آب و باز کرده بود ...
انگار باران می بارید ...
قبول باشه برادرم ...
قبول باشه خواهر الهی ام ...
قبول باشه فرزندم ...
امروز امانتی است دست خدا به وقت ِ حساب ...
پ .ن : فکر کنم الانی که داره مینویسه روح ِ مَن ِ ...
فکر کنم هنوز داغم نمیفهمم که مُردَم :) ...
آخه اینم بچست مامانم بزرگ کرده ؟؟؟
سوسوووول ...
ملت ِ مسلمانَم دلبریاتون مقبول ...
استجابت دعا ...
یازهرا ...
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحقهم اجمعین »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»