بسم الله الرحمن الرحیم ...
« وَ اللَیلِ اِذا یَغشی ... »
قسم به شب ...
شب ...
مرا می برد تا دورترین نا کجا آباد ...
ومن بیخود ازخویشم ودور از دلواپسی ...
شب ...
تفسیر آرامش الهی است ...
شب ...
سکوت بعد از اتفاق ...
شب ...
سکوتی ناگفتنی دارد با منِ پر آشوب ...
شب ...
آرام وبی صدا عشق رافریاد می کند ...
ومن بی توان ازاین سکوت ...
و صدای ناله ی بنده ایی تاآسمان میرفت ...
که مباد از یاد ببرد ترانه ی بودنش را ...
شب ...
صدای احساس خداست درزمین ...
شب ...
زمان بی تابی العفو گویان است ...
شب ...
آهنگ بی صدای لحظه ی امن ، امن یجیب هاست ...
شب ...
تفسیر آرامش الهی است ...
شب ...
سکوت بعد از اتفاق ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازپس نوشت :
برای من همیشه ناکجا آباد یه جای خیلی خوبیه یه جایی که آباده همیشه ...
یه جای دوست داشتنی ودور ...خیلی دور ...لطفن به دیدناملموس نگیرین ...
دیگر نوشت :
این پست هیچ ربطی به نویسندش نداره وخط خطی های ذهنی یک آدم پراز اتفاقات خاص
نیست ...لطفن مصادره به مطلوب نشه واینکه من(خط خطی گرش) اینمو و...(البته برای شمایی که نگاهت را به جانم میدهی مطلوب هست حتمنی ولاشک ...)
یه وقتایی یه حسایی هست که این طوری خط خطی میشن ...
باورکن ...میان این همه ی اتفاقات شگرف زندگی تو ...آری تو مرا باورکن ...
جان نوشت :
دلم تنگ نگاه پرتبسمت شده ...تا آخرت چقدر راه مانده که دیدارمان را به قیامت انداختی ؟؟؟...
کاش آن دم میخواندی از نگاه پر تمنایم که مرا یارای صبری این چُنین دور نیست ...
تا قیامت ...دیدار ...می شود ؟؟؟
این روزها حداقل از نگاه تا خدارفته ات تومرادعا کن بلکه آرامشی گیرند ...
این تشنج های پی درپی ...
دلنوشت :
خویش را گم کرده ام درسنگلاخ زندگی ...هرچه می گردم نمیدانم کجا افتاده ام ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »