بسم الله الرحمن الرحیم ...
نفسم تنگ می شود از بی هوایی ...
هوایی نو...پاک وقدسی میخواهد جانم ...
نفس تنگ شده است ...آقا ...
تواین هوای گرفته وشرجی ...باران می خواهد قلب ناآرامم ...
باران که می بارد ...تو می آیی ...
این روزها منتظربودن هم سخت شده است ...
وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرِفِ الدُّمُوعُ ، وَلْیَصْرُخِ الصّارِخُونَ، وَ یَضِجَّ الضّاجُّونَ، وَ یَعِجَّ الْعاجُّونَ،
میخام کاری بدم دست خودم که ...
خودم بهونه ی اومدنت شم ...
کجایی حضرت انتظارم ...
أَیْنَ السَّبیلُ بَعْدَ السَّبیلِ؟ أَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ؟ أَیْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ؟
أَیْنَ الْأَقْمارُ الْمُنیرَةُ؟ أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزّاهِرَةُ؟ أَیْنَ أَعْلامُ الدّینِ، وَ قَواعِدُ الْعِلْمِ؟
أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلُوا مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ؟
اما حضرت عاشق ...ما هنوز منتظریم ...
تا تو بگردی ...
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق المهدی »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »
بوی باران می دهد امشب هوای انتظار
چتر دل را می گشایم در هـوای انتظار
پر شده از ابر هجرت آسمان اشتیاق
می دهم تاوان هجرت در ازای انتظار
می زنم قاب خیـالت را به دیوار دلم
می نشینم سر به دیوار از جفای انتظار
حجمی از یادت نمایان شدزپشت پنجره
می رسد از پشت در اینک صدای انتظار
یاد تـو گل کرده امشب تا به گلدان دلم
پر کشـد بـوی نجیبت در فضای انتظار
بسکه چشم من زلای دربه سوی کوچه است
جا گرفته در نگاهم رد پای انتظار
من «رها» سازم عنان اختیارم را دگر
تا فدا سـازد وجودش را برای انتظار
بهروز ـ رهاـ