اعوذبالله من نفسی ...
سحرگاه نوشت ...
امیری حسین و نعم الامیر ...
روز اول : چهارشنبه 92/9/27
الو الو سلام ...ازمرز رد شدن ...
الهی شکر ...خداحافظ ...
لابلای دلمشغولی های دنیاییم ...قلبم آروم شد ...
لب مرز بعضیا تا2روز وبیشتر شده که معطل بشن تا گذرنامه هاشون چک بشه
و راهی دیار عشق بشن ...
الهی شکر تا 12،1ظهر رد شدن ...
عصر پیامکی رسید : سلام عماره رو رد کردیم توراه نجفیم ...
روز دوم :پنج شنبه 92/9/28ساعت حوالیه 4بعداز ظهر ...
الو الو بابا سلام خوبین ...الو ...حال ماخوبه ...الو خوبین ؟؟؟
الو سلام به همه برسون ماتوراه کربلاییم ...
صدای بابایی بود که دورو نزدیک میشد ...
خطوط شلوغی راه رو فریاد می کرد ...
روز سوم : جمعه 92/9/29دم غروبی ...
از دلتنگی مامانم رفتم خونه ی مامانبزرگم(پدری) وخودمو قل دادم تو بغلش ...
صدای گوشیم بلند شد ...هنوز ندیده قلبم رفت تا ...
الو ...الو ...مامان ...الو سلام مامانم ...ماخوبیم خیلی خوبیم ...
وحرفهایی مادردختری ...صدا نامفهوم بود ...دور ونزدیک ...
آخر ...مامان کجایین ؟؟؟کجارسیدین ؟؟؟
ـ توراه کربلاییم ...نزدیکیم ...
تماس که تمام می شود ...
بهت زده می شوم ...
قلبم تند میتپد ...
تنگ می شود ...
بارانی می شود ...
می بارد ...
می غرد ...
می لرزد ...
اما ...آنقدر امید دارد که باز بتواند بتپد ...
دلم هوای حرم کرده خوب می دانم ...
امسال دلم خیلی هوای حرمو داشته وداره ...اما ...
یه بی لیاقت ...یه روسیاه ...یه ظلمت زده ...
چه به این همه سپیدی ...این همه پاکی ...این همه عشق ...
............................................................
امیری حسین و نعم الامیر ...
آقای خوبم آنقدر دوستتان دارم که نامتان میلرزاند قلبم را ...جانم را ...روحم را ...
میگفت : هرکس محبت آل الله تو قلبشون هست همین الان دربهشتن ...
یاحسین ...آقای خوبم ...
بهشت ما هوای حرم توست ...روضه های محرم توست ...
امیری حسین و نعم الامیر ...
دلم هوای حرم کرده خوب می دانم ...
...........................................
این روزها من :
توفکرعبورم ...
اما فاصله منو درگیرکرده ...
این روزها ...من ...
..........................................
انشاالله کربلا نصیب هر دلداده ایی ...
من کربلا میخوام ...
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق الحسین »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»