اعوذ بالله من نفسی ...
حواسم رو پرت می کنم ...
پرت تراز همیشه ...
میرسم به تو ...
به شب ...
به تنهایی ...
یک فانوس ...
ویک دهات باران ...
دلم تنگ ِ کودکیم می شود ...
تنگ چکمه هایی که با اولین نم نم بارون بیرون میان و...
حواسم رو پرت میکنم تا به تو ...
کزمیکنم گوشه ایی وفقط گوش میشوم برای شنیدن ...
مستانه شدن ...
حواسم پرتِ توست ...
من آدمِ حواس پرتی ام ...
من دنیای خیالیم را دوست دارم ...
من از تو به تو میرسم ...
من ...من ...من ...
دلم یک فنجان چای داغ میخواهد ...باران ...
گوشه ایی از حیاط خانه ی قلبت درخلسه فرو روم و چای بنوشم ...
باران ...
وچتری بسته دردست ...
گاهی چند قدمی زیرت بردارم و ...
گاهی سکته کند نگاهم به نگاهت ...
و زیر شلاق نگاهت چون مرده ایی بی جان بمانم وخیس ...
خیس شوم از تو ...
بشوران مرا ...
من زنگار گرفته ام ...
بشوران ...باران ...
حواسم را پرت میکنم تا به تو ...
باران ...باران ...باران ...
من دهاتیم ...شهرتان ماله شما ...
.........................................................
واینگونه است که : گویا درشهرهایی از وطنم باران مهمانشان شده ...
ما اما هنوز ...دیشب فقط چند قطره ...فقط ...هوا دم است ومیله باران ...
ودستهایمان ملتمس آمدنش ...
دلم برا سرو صداهای دوست داشتنیش تنگ شده ...
چرا بارون این همه دوستداشتنیه ؟؟؟چرا منه آدمی دلم تنگش میشه ؟؟؟
چرا بهتره احساسات بارانین ؟؟؟
چرا باران نمی آید ...
اینجا اهواز پنکه ها هنوز برقرار وگاهی بیشتر کولرا :( ... من بارون میخوام خو ...
نایب الزیاره ماباشین ...
محرم نزدیک می شود ...
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة الزهرا »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»