هوالحی القیوم ...
صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است
آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است
به خودش روی زمین مثل پدر می پیچد
از همین صحنه غم زهر و جگر معلوم است
وسط حجره تنش روی زمین افتاده
بین گرداب بلا فرض خطر معلوم است
باقر آل پیمبر بدنش می لرزد
در شب حادثه ای تلخ سحر معلوم است
کمرش زخمی زنجیر و غم شلاق است
اشک می بارد و داغی شرر معلوم است
یاد آن کوچه و بازار و غم ناموسش
خون رگ های عمو بین گذر معلوم است
سنگ های سر کوچه چه شتابی دارد
از سر نی به زمین خوردن سر معلوم است
به روی پیرهنی که کفنش شد آخر
حال جای قدم چند نفر معلوم است
زیر لب گفت که تشنه ست ؛سرش را نبرید
در نگاهش چه غمی باز مگر معلوم است
تسلیت میگم عزای باقر آل محمد ...
سلام الله علیهم اجمعین »
آقای انتظارم سرتان سلامت ...
احساس میکنم شبِ سنگینی هست ...
عجیبه احساس میکنم شمیم ماه محرم خیلی زودترازهمیشه به مشام میرسِ ...
چقدرمن دلم گرفته امشب ...
آه ... باران ... باران ... باران ...
ببار ای بارون ببار ...
صل الله علیک یا ابا عبد الله الحسین ...
صل الله علیک یا ابا عبد الله الحسین ...
صل الله علیک یا ابا عبد الله الحسین ...
24 روز تا یک یاحسین دیگر ...
همدیگرو دعا کنیم ...
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة الزهرا »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»