اعوذ بالله من نفسی ...
سلام علیکم ورحمه الله ...
زنده ایم بخدا ... هستم اگر هستمم :) ...
این چند روزه آمپر « دقت کردین » زده بالا ...
وتصمیم دارم دقت کردین هایم را بریزم روی دایره ... میز محاکمه :
دقت کردین ؟؟؟
تو فیلما هروقت نقش اصلیه دلش میگیره وبغض داشته باشه ...
زمین وزمان شروع میکنه به بارش و همچین بارونی میاد دلت کباب میشه ؟؟؟
چجوریاست ؟؟؟
ما همینک دقیقن اینک دراین هوای گرم اهواز دلمان باران میخواهد چه کنیم ؟؟؟
بغضناک نیستیم اما دلمان باران میخواهد ...
یا الله ...
تق تق تق ...
صاب خونه ...
هستین ؟؟؟نیستین ؟؟؟
معلومه کوجایین شوووما یره ؟؟؟
(درفرهنگ لغت آمده :یره: برادر به زبان مِشهِدی وازآنجا که اینجانبان به طور بسیطی ازین لغت خوشمان
می آیدمان گفتیم که گفته باشیم ...خو خواهربه این بامسمایی ندارن تو لهجشون .منم به خواهر میگم یره ...این از توضیح ... )
بذگریم که سخن خودمان خوشتر تر است ...
القصه ...یک فرد وبلاگ داری را میشناسیم که عجیب میزند به کلش ...
اصلن این بشر خاص است ...آقای خاص شنیده اید آیا؟؟؟؟؟
اینجانبان خانم خاص تشریف ناکن ...:)
(چشه بارساییا درآد بااینکه فوتبالی نیستم اما ریالیم اصنم الان نمیدونم کجای دنیا وجدولشون هستن یه
چیزی از بچگیامون مونده ...)
فوتبالیسته قَدَری (قَدَر؟یا غَدَر؟ مسئله این است خخخ)بوده ایم برای خودمان ...
یادش بخیر :حیاط خانه ی بابابزرگی داشتیم خودش یه زمین فوتبال اما ...
اما زمینش نه خاکی بود ونه چمن :(... سیمان بود و جرات داشتی شیرجه بری زمین :) ...
اما با این حال با برو بچ گرد می آمدیم و بالاپایینی میپریدم که نگو ...
داداش که حکم سوباسا رو داشت و زوج فوتبالیشون که نمیشه بگم کی بودن که تارو باشن و
مام که در پستای مختلفی نقش خویش را به خوبی ایفا میکردیم ...:)
بابای فوتبالی همچین فرزندانی میطلبد ...
اینک دیگه کفشامونو آویزون کردیم ...عرصه رو برا جونترا باز کردیم بلکه یک شگفتی ملبرنی بیافرینند باشد که رستگار شویم :) ...
کلن بچگی زیاد کردیم یره ...آخ طفولیت کوووجایی که یادت بخیر ...
هفت سنگ ...عموزنجیر باف ...گِلبازی ...خاکبازی ...
وید طولایی در مراسم تشیع جوجه جانمان داشتیم که جای باز کردن این یکی قلم دربرمان
نیست که نیست ... یعنی حتی جناب بوووووووووووووق زاده اصل یونانی نیز چونین تشیع جنازه ایی به خویش نمیدیدند ...:))
وآن صبح قبل از خروس خوان ها که پشت بام آتیشها میسوزاندیم تا بزرگترهابیدارشوند و صبحانه آماده شود ...
عمر میگذرد چون باد و حتی تند تر از باد ... وآه وفغان وناله وزاری میماند تو دله آدم یورتمه میرود همچین که ...
راستش قرض از مزاحمت مطلب چیزه دیگری بود که بدینجا رسید ...
جاتون خالی یه هفته ایی که گذشت اینقده گرم بودکه تا دم حیاط میرفتم تبخیر میشدم ...
فکرکنم اولین باره تا اینقدر اهواز گرم بود ...ونتیجه ی این هوا کله پا شدنمان به طور اشد بود ...
چنان سرمایی خوردم که 4ستون تنه نحیفمان را لرزاند وپس لرزنده هایش هنوز ولمان نکرده است ...
اعلام وضعیت : خوبیم الان ...:) شما چوطورین ؟؟؟الحمدالله هاتون خوب تشریف دارن انشاالله ؟؟؟خب الهی شد ...
اینم ازون پستای محکوم به فناست ...رحم الله من قرإالفاتحه ...
**** نتیجه اخلاقی (طبی)این پست : سرماخوردگی به کلی مغز را ذایل(زایل ضایل ظایل؟؟؟) می کند ...
حیاط را در2 مکان نوشتم حیات ...همینک اصلاح شد ...
دست راست بالا نگه داشته و قسم میخوریم به ... تمام زمان املای ما 20کمتر نمیشد ...بیشترش را
خدا میداند دیگر ...از بس هولم میفتم تو چاه ...نه تو گودال نه تو دیگ ...:)
خدایا عقلی سلیم به ما پولی ازشیر ننشون حلال تر به جیب دیگربندگانت الطفات نما ...بلند بوگوووووووووآمین ...