بسم الله الرحمن الرحیم...
مامنتظرظهور ...هستیم ...
عزیزٌعلیه ...
هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است
بهار اگر تو نباشی شبیه پائیز است
دلم هوای تو کرده چه میشود آیی
ببین که کاسه صبرم ز غصه لبریز است ...
شعر:محمود مربوبی
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمه »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »
الحمدالله والمنه حالم این روزها خوبه ...
یه چیزه درگوشی بگم ؟؟؟
قول میدی به کسی نگی ؟؟؟
دارم باهاش آشتی میکنم ...
دلم براش خیلی تنگه این روزها ...
من که هیچ وقت باهاش بهم نمیزنم ...
اما یه وقتایی ...
نه نه یه وقتایی فقط نه ...
خیلی وقتا بد میشم ...
اما اون ...
چقدر مهربونه ...
نمیدونم این همه مهربونی چطور تو خودش جا داده ؟؟؟...
مهربونه ...خیلی ...خیلی ...خیلی ...
بعضی وقتا وقتی دست میکشه رو سرم ...
حالم عجیب خوب میشه ...
دلتنگیام یادم میره ...
دلخستگیام دور میشن ...
باهمه بدیام ...
باهمه نادونیام ...
باهمه ی ...
دوربینش رو من زومه ...
همه ی کارای احمقانمو میبینه ...
اما فقط لبخند میزنه ...
وای که تبسم دلفریبش قلبمو حالی به حالی میکنه ...
حرفاش ...یه دلبری داره که نگو ...میشناسیش نه ؟اوهوم میدونم میدونی کیو میگم
میدونم من چقدر براش بدبودم وهستم اما یه حرفی داره همیشه دلم بهش قرصه ...
خیلی دوسش دارم ...خیلی ...خیلی ...خیلی ...
بسم الله الرحمن الرحیم ...
« قل یاعبادی الذین أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا إنه هو الغفور الرحیم »
ومن زندگی میکنم ...نفس میکشم ...
نگاه میکنم ...
چشمی که امانت اوست ...
خیال میکنم ...
عقلی که برای اندیشیدن ...درست تدبیر کردن به من امانت داده ...
دعا میکنم ...
و...و...و...
درحالی که خدایم همیشه مراقبم هست ...
ومن اما ...امان ازغفلتم ...امان ...
باید مراقب نگاهش باشم ...
باید مراقب نگاهش باشم ...
باید مراقب نگاهش باشم ...