بسم الله الرحمن الرحیم...
ـــــــــــــــــــــــــــمن آدم نخواهم شدـــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هوای امشبم با فکرت خرابه
بدون تو خورشید محاله بتابه
تو فانوس شبهای بیداریم باش
نجاتم بده ...
واسه گریه کردن به پای تو دیره
یه جوری شکستم که گریه ات بگیره
همین امشب از حال من با خبر باش
نجاتم بده...
شاعر:؟؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ازون عکسهاییه که فقط باید نگاه کرد وخدارو لمس ...
فتبارک الله احسن الخالقین ...
نازی ...
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق المهدی »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »
داره دیگه کم کم تموم میشه ...
داره وسایلشو جم میکنه وجاشو به یکی دیگه میده ...
داره میره ...
باهمه ی خاطرات خوبش ...
باهمه ی حس های بدش ...
با همه لبخنداش ...
گریه هاش ...
شادیاش ...
غم هاش ...
اشک هاش ...
واتفاقاتی که همراه داشت ...
برای هرکدوم از ما ...
داره میره دیگه ...
وحتی دل هایی که لرزید ...
تنگ شد ...
کم اورد ...
برید ...
چقدر دلتنگی داشت این سال ...
ولی تابستون خوبی داشتم باهات ...
ماه مبارک رمضان وحرم حضرت دلبر ...
هشتمین عاشق آل محمد ...
یعنی میشه بازم توی اون حال نفس بکشم ؟؟؟
کاش که بشه ...
خلاصه اینکه اینم داره میره ...
مثه رسم همیشگی زمونه ...
کاش وقتی من برم یادم که بیفتی ...
یه یادش بخیر گفته باشی ...
دلم میخواد این روزای آخری سال برم یه گوشه گم بشم ...
فقط خودم باشم وخودم ...
یه گوشه یی که خدا بیشتر حس بشه ...
بیشتر از همه جا ...
گوشه ی یه حرم ...
یه جای خوب ...
دلم میخواد برم مناطق جنگی خیلی وقته نرفتم ...
خوبه که همین نزدیکین ها ...
دلم میخواد برم من باشمو ...
کاش امام رضا یه بار دیگه منو بخواد ...کاش ...
وخدایی که دراین نزدیکی ست ...