سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کمی درنگ بایدم ...

 

 

واین چونین گشت که مارا راهی زمین کردندی ...:(

 

بسم الله الرحمن الرحیم...

 

ـــــــــــــــــــــــــــمن آدم نخواهم شدــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

درچنین روزی بود ...(یعنی فرداروزی) ...

هم زمان با اذان ظهر ...نمیدونم چرا من همش فکرمیکنم همزمان با اذان صبح بود ...عجیبه ها ...

بازگردیم به اصل ...

درچنین روزی یعنی درست در19دهمین  روز از 12دهمین ماه سنه ی 1363 وبه ظاهر یکشنبه

بازم من فکرمیکردم 2شنبست ...هم زمان با اذان ظهر ...

خدا تصمیم گرفت مرا وارد زمین کند ...

به ملائکش گفت وقتش رسیده بفرستینش از دستش راحت شم ...

 

(دوستانم دلاتون پاکه میشه دعاکنید شاید امام رضا طلب کنه خیلی دلتنگشم به خدا ...

آرزو برجوانان عیب نیست خو...کاش بشه خدا من دلم تنگه حرمه ...)

دلم هوای حرم کرده خوب می دانم ...خوب میدانم ...خوب میدانم ...

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام...
هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی...
 

« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة »

              « فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »

نگاه نازنینتان را به ادامه ی مطلب معطوف میکنم ...لبخند بزن ...دوربین درحال ثبت لحظه هاست ...

 

درچنین روزی بود ...(یعنی فرداروزی)

هم زمان با اذان ظهر ...نمیدونم چرا من همش فکرمیکنم همزمان با اذان صبح بود ...عجیبه ها ...

بازگردیم به اصل ...

درچنین روزی یعنی درست در19 روز از 12ماه سنه ی 1363 وبه ظاهر یکشنبه

بازم من فکرمیکردم 2شنبست ...هم زمان با اذان ظهر ...

خدا تصمیم گرفت مرا وارد زمین کند ...

به ملائکش گفت وقتش رسیده بفرستینش از دستش راحت شم ...

 

هرچی با التماس ...باخواهش با سیاست ...

حتی باگریه ...ای عجب چرا با من این قدر خشن رفتار میکنید آخه ؟؟؟

حتی با اشک و آهی جگر سوز طوری که تا سویدای جانت را بسوزاند ...

که ای خدا خدا خدا بشنو دعاهای مرا ...

بابا جان من همین جا راحتم ... همه چی که محیاست برم اون پایین مایینا مثلن چه گُلی به سروالدین گرامم بزنم ؟؟؟

والا به الله من اینجا حالم خوبه دلتون میاد برم اون پایین مایینا کلی سیاه بازی درآرمو بشم اونوری که زمستون بشه ازش آب گرم میگیریم؟؟؟

یا وقتی هوس چای یا قهوه کنیم میفرستیم برو بچ ازونجا آب جوش میارن اونجا رومیگم ...

آقا اینقد که ما خودمونو زدیم به اون راه ولکن قضیه نبودن که نبودن ...

ناگهان فکری به مخیلمون زد ...

خودشه باید خودمونو بزنیم به مریضی ...

آقا جان یهو دستمونو روقلبمون گذاشتیم ...

البته اون بالامالاها که این چیزا خبری نیست ازش که قلبی بگیره و...

ولی خب دیگه ماداشتیم ...

یهو خودمونو زدیم به سکته قلبی ...یعنی خودم باورم شده بود که ...

گفتم گرفت ...حله حله مسئله ...باور کردن و...

یه باره  یکی از دوستان اون وره آبی که گرمای خاصی دارن طوری که از شونصد متریتونم رد شه جزغاله

کمترین چیزیست که بدل خواهید شد را بالای سرم احساس کردم ...

یَک نیم نظری انداختیم یا حضرت عباس ...

مثه اجل معلق بلند شدم ...دسته اردات به سینه نهادمو چنان درخدمتی گفتیم که خداخودش میدونه اون

لحظه چه حالی داشتیم ...

این دوست آتیشیه ما با اون هیبتی که داشت یَک نگاه غضب ناکی کرد ...

هیکلی که این همه مدت تو بهشت سیمین کرده بودیم ...

(درفرهنگ لغت نامه ی درنگ اینا آمده است که : سیمین یعنی چاق ـ تپل ـ فربه )

یک باره ذوب شد و بدل به استخواناتی نحیف شد ...بیچاره خودم ...بمیرم براخودم ...

اومد دهن مبارکش را باز کند که من دست به دامن یکی ازین ملائک خودمون شدمو ...

گفتم : تورو به هرکی میپرستی ...تورو به مقدساتت ...تورو به اون باله های نازی که داری منو ازین دیو

آتشی دور کن قول میدم هرچی بگی بی برو برگرد برچشم نهاده وانجام بدم ...

دسته راستشو (دقیقن یادمه دسته راستش بود) رو به سمته پایین نشانه کردو با نگاه بهم فهموند که اون پایین ...

برو پایین ...

من یه نگاه به مسیری که نشون میداد ...

یه نگاه به اون غوله بد قواره ...

یه نگاهی به جایی که بودم ...

یه نگاهی به استخونایی که داشتن پودرمیشدن انداختمو ...

سرمو پایین انداختم ...شونه هامو مثه نی نیا بالا انداختم که یعنی نمیخوام ...

تازه لبه پایینیمم آویزون بودش خوب یادمه... آخه این صحنه اصلن نیمره از جلو چشام ...

از بچه های بالا یه اشارتی آمد ...

دوستان مهربونمون دورم جم شدن وبا یه تی پا مرا راهی این کره ی خاکی مفلوک بدبخت کردند ...

من اما تمام راه را چنان شیون وفغان وآه وناله ایی سر میدادم که فقط خدا داند ...

درچنین روزی یعنی درست در19 روز از 12ماه سنه ی 1363 ...هم زمان با اذان ظهر ...

خدا تصمیم گرفت مرا وارد زمین کند ...

این چونین گشت که افتخاره همزیستی با من به شما بندگان داده شد ...خخخخخ

ومن زمینی شدم ...

اِی خدا چی میشد خو منو اونجا نگه می داشتی ؟من که قول دادم شیطنت نکنم ...

(آیکون تو فکرعمیق رفتن بخاطر پاره ایی مسائل نه دنیوی همراه با آه هایی از سویدای جان کشیدن)  

تااینکه من دربیمارستانی به نام رازی دراهواز وارد این دنیای رنگین کمانی شدم ...

(چندساله پیش دچارنوعی بیماری شده که به شدت رو به فوت شدم وانقریب بود هوالباقی شده مرا یعنی

عکس مرا به دیوار اعلامیه کنن .روبه مادرخویش کرده وگفتم :من همین بیمارستان دنیا اومدم فکرکنم

همینجام هوالباقی شم ....خخخخ فکرکنم اون دوستانه جانه آسمانی قراربودهمونجا بازمنو بازور ازین دنیا

برگردونم همون جا ...خخخخخ کیه که جون بده حالا؟؟؟؟)

آقا جان ما که بچه اولی خانواده بوده شور وشعف وشادی را درچشمان وسیمای اهل خانه دیدم ...

چنان شعفناکی شدیم که اون جای بالایی رو فراموش کرده این یکی رو 2دست چبسیدیم ...:)

وچونین شد که ما علاقه مندشدیم همین پایین مایینا تا اطلاع ثانوی باشیم ...

ومایه ی فیوضات آدمیان دورو برم باشیم انشاالله ...خخخخخخخ

خداگفت برو پایین آدم که شدی برت خواهم گشت ...

قربونه خدا برم خوبه میدونی که من هیچ وقت آدم نخواهم شد ...

جدی هایم را جدی نگیرید ...زندگی من برپایه ی یک لبخند بنا شده است ...

پس لبخند را از من دریغ مکن ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اینجانب فاطمه ...درخانواده ایی کاملن مذهبی (مثه توفیلما) به دنیا آمدم ...

خداخودش میدونه از اینکه محیطی که باید باشم چنین محیطی هست چقدر خوشحالم ...

خداشکرت ...

تمام افتخار زندگیم اینه که افتخارهم نامی بانوی بالابلندم را دارم ...

روزی که به دنیا آمدم شهادت حضرت فاطمه الزهرا بود وبه حرمت نامش نامم را فاطمه نهادنند...

تمام زندگیم دغدغه ی نامم را دارم ...

خدایم کمک کند ...که این هم نامی سنگین برمن خواهد رفت ...

آدمه خاصیم ...بشره خاصی نیستم ...من یه موجودیم پراز تضاد ...

پرازپارادوکس ...پراز اتفاق ...حساسم ...کینه ایی نیستم ...شکنندم ...

اما به شدت سخت ...دارای فشاری همیشه افتان ...

آقاجان همچین سقوط آزاد میکنه که تمام هیکلمو به لرزه درمیاره ...

عقایدم را دوست دارم ...چادرم را بیشتر ...

نگران آدمیان هستم ...

مخصوصن اونی که جهل تمام تنش را ...

نگاهش را وزبانش را گرفته اما ادعای امروزی بودن دارد ...

فلسفه را دوست دارم ...کاش میرفتم دنبالش ...کاش ...

قلبم را دوست دارم مهربان است ...هرچی بدبختی دارم ماله همین قلبه ...

همیشه باخودم فکرمیکنم اگه یه وقتی مرگ مغزی شدمو پیوند اعضا ...

قلبم قسمت کدوم آدمه بدبختی میشه ...

فکرکنم بعد مدتی بکندش بندازتش دور ...خیلی حساسه ...خیلی ...خیلی ...

بچگیهایم از دید دیگران یه طوری خاص بودم ...هنوزم هستم ...

چطور بگم ...اوووووووووووووووووووومممممممممم ...

نویسنده نیستم ...اما عاشق نوشتن ...

چیزایی را که مینویسم نام خط خطی داده ام یادمه نوشته هام ماله امروزو دیروز نیست ...

از راهنمایی یه چیزایی برا خودم خط خطی می کردم ...

یادمه 2راهنمایی که بودم یه داستانی نوشتم وبرا دوستام خوندم ...

باورنمیکردن ماله خودمه ...خخخخخ

گوشه ی برگه هام همیشه یه خط خطی ازم هست ...

حتی برگه هایی که کار می کردم که به استاد نشون بدم ...

گوشه هاش یه  خط خطی داره ...

همیشه بعد از خدا قلم وکاغذ آرامم میکنند ...

وای خدای من چقدره حرف زدم ...

خلاصه 10درصد اینی که گفتم ...الباقی بماند برای خودم وخدای خودم ...

خدایم در هر آنی مراقبم هست من اما ...

بارها شده دیدمش ...باور کنید می شود خدا را دید ...

نه اینکه آدمه پاکیم نه ...اما خدا همیشه هست برایم ...

تولدت مبارک خانم فاطمه خانم ...مراقب خدات باش ...

به این میگن یه پست باحال از نوع خودشیفتگی حاد ...نه حاد کمه مافوقه مافوقه مافوقه حاد ...خخخخ

 

 

 



جمعه 91 اسفند 18 | نظر

 
 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

عطرظهور

پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار

پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...

ستارگان دوکوهه

هم رنگــــ ِ خـــیـــآل

هدهد

مرام و معرفت

سه قدم مانده به....

یامهدی

مینای دل

ارواحنا فداک یا زینب

مشکات نور الله

گل خشک

سلام محب برمحبان حسین (ع)

دهکده کوچک ما

اسرا

گرتوبیایی غم از دل برود

نیلوفر مرداب

شعرشاعر

خوش یمن

احرار

اینجا آوایی هست

زهرایی

بهونه جوونی

سربداران 313

مدیریت ...

گل نرگس

آپلودعکس

شعر...

خط...

صیاد لحظه های ناب دیدار

تاآسمان راهی نیست

چش قلمبه ...

دانلود مقاله ، پروژه ...

حدیث اشک

اقیانوس

یاسین مدیا

پایگاه اطلاع رسانی ...

یاران گمنام وبی ادعا ...

شعرو غزل امروز

آرمان های انقلاب

 
 

خبرنامه

 
 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 300368

بازدید امروز :169

بازدید دیروز : 49

تعداد کل پست ها : 424

 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

دانشنامه مهدویت

 مهدویت امام زمان (عج)
 

لوگوی دوستان

 

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin