بسم الله الرحمن الرحیم...
کِی می رسد به خوبی ِ تو شاهزاده ای
«تو مادری ترین پسر خانواده ای »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میلاد کریم آل محمد مبارک ومهنا ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای مقصد تمامی امَّن یجیب ها
ای نسخه نهایی جمع طبیب ها
کلمه الله هی العلیا …
ماه به نیمه رسید …
چهاردهمین روز ماه مبارک هم رو به اتمام است …
پلک که برچشم گذاریم روزهای مانده نیز اتمام می شود و…
قرص ماه کامل …
ماه به نیمه رسید …
دست که دراز می کنم بگیر …
کوچک اند …
نحیف اند …
و بی رمق …
و خالی تر از همیشه …
دست که دراز میکنم محکمتر نگهم دار …
من ازین همه راه طولانی و تنگ وتاریک خوف دارم …
دست که دراز میکنم سفت تر بگیر …
حتی بیشتر از وقتی که مادری دسته طفل کوچکش را در دست دارد ...
ومی خواهد عرض خیابان را عبور می کند …
آنقدر محکم میگیرد دست هایش که حتی درد می گیرد دسته طفل اما
مادر است دیگر …
من دستهایم را بلند ترکرده ام …
میدونم تودستاتن …ید الله …
اما مراقبم باش …
من خوف دارم ازاین همه رنگ به رنگ شدن …
دست که دراز میکنم بلندم کن …
زمین خورده ام …
آنقدر بارتوشه ام خالیست که بوی تهی می دهد …
بوی نداری …
بوی فقر …
بوی …
دست که بلند میکنم بلندترم کن …
من زاده ی این هوانیستم …
اینجا نفسم تنگ تر می شود …
اینجا قلبم درد می گیرد …
اینجا قلب سپید چون دانه ی برفم دارد کم کم سیاه می شود …
من …قلب من … نفس من …هوای من …تاب این تیرگی ها را ندارد …
بلند کن مرا …
من اشرف مخلوقات توام …
اشرف که سیاهی را نمی شناسد …
اشرف باید همیشه پاک باشد …
سپید باشد …
زلال باشد …
خالص باشد …
ناب باشد …
بوی خوب الهی بدهد …
اینجا …
من …دارم سیاه می شوم …
همرنگ کلاغ هایی که یک رنگ سیاهیند …
من نمی خواهم مترسک این کلاغ ها باشم …
من اشرف آفریدگانت هستم …
خوف دارم از این همه وسوسه …
این همه اضطراب …
این همه دلهره …
دست که بلند میکنم بگیر مرا …
آغوشت را بازتر کن …
خالصم کن …
برحمتک یا الرحم الراحمین ...
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق المهدی »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »