بسم الله الرحمن الرحیم...
شکوهمند ِ سپید و نجیب ِ زیبا اسب
که ایستاده پریشان،میان ِ صحرا اسب
به دور دست افق خیره خیره می نگرد
تمام روز چه می خواهد از تماشا ،اسب ؟
هنوز رام کسی نیست ، از تنش پیداست
چه کرد فاجعه ی تازیانه ها با اسب ...
صدای پای کسی در خیال او پیچید :
به تاخت می رود آن سمت ، بی محابا اسب
به شوق روی دو پایش بلند می شود و
سلام می کند : ـ آقا ، بیا ، بفرما اسب !
رکاب می دهد و مرد می رود بالا
خدا کند که نیفتد ، نیفتد از پا اسب ...
به باد می سپُرد یال تابدارش را ...
و شیهه می کشد ، آن مرد ِ بی نشان را اسب
هنوز مثل همیشه کسی سوارش نیست
وباز می رسد از عمق ِ دشت ، تنها اسب
شعر : سید امیر مسعود حسینی ...
............................................
امیری حسین ونعم الامیر ...
دلبریاتون مقبول إن شاءالله ...
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحقهم اجمعین »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»